دلتنگی

........

......

...

نمیدونم اسمش اینه که برگشتم و این حرفا...

ولی بعد از یکسال دلم هوای اینجا و بچه ها رو داشت، دلم تنگ شده بود حتی واسه نوشتن..

دوستای عزیزم که فراموشم نکردن حتی اونایی که خبری ازشون ندارم

راستش غیبت این مدتم نه برای ناز کردن بود نه اتفاق خاصی شاید تنها دلیلش بی انگیزگیم واسه ی نوشتن توی وب بود، انگار این وب مال دوره ای بود که دیگه تموم شده بود ولی...

بگذریم

یکی یکی باید بیام دیدن همه

البته اگه هنوز واستون همون شیوا ی قدیم باشم

 

 

خردادانه

سلام

:)

اومدم یه مدت خداحافظی کنم و انشالله توی شهریور با خبر خوش برمیگردم  حالا خبر و میتونین خودتون حدس بزنین

این داستان واقعی ست!

ادامه نوشته

دسته گلی دیگر :دی

با سلام! هم اکنون با دسته گلی جدیدی که به اب دادیم در خدمتتون هستیم

- امشب مهمون داشتیم. ساعت ۷ اینا بود که من اماده بودم و رفتم تو اشپزخونه که کمک کنم به مامان همینطور که تو  اشپزخونه داشتم چرخ میزدم با مامان حرف میزدیم گفتم اگه کاری هست بگو بکنم که گفت ۲تا پیمونه چای بریز تو قوری و بذار دم بکشه و بذار رو کتری! خلاصه مامانم دمه پیشخون وایساده بود و پیراشکی درست میکرد گاز هم قاعدتن این طرفه یعنی مامانم روش اونور بود و من و نمیدید، منم تو قوری چای ریختم و گذاشتم زیر شیر کتری و شیر و باز کردم که اب بریزم تو قوری! بعد بلوزم یه بند داره که پشت گردنم بسته میشد بعد این باز بود منم هی موهامو میزدم کنار که پشت گردنم ببندم هی موهام گره میخورد وسطش! خلاصه من درگیر بودم با لباسم و موهام که یهو چشم افتاد به قوریاب از قوری سر رفته بود بعد من همینطور اب دنبال کردم دیدم تا پشت قابلمه ها رفته از اونور رسیده به سینک ظرفشویی از اونورم از کابینتا چک چک میکنه! خلاصه گندی زده شده بود! حالا مامانمم پشتش به من بود و من نمیدید داشته در مورد همون کسی که حرف میزدیم نظر میداد! خلاصه منم هول کرده بودم هرچی دستمال بود ورداشتم و خورده خورده اب ارو با دستمال میگرفتم و هی از مامان سوال میکردم که مشغول باشه و برنگرده ببینه اگر برمیگشت میدید یه داد حسابی میکشید سرم دیگه با بدبختی زود  همه جارو خشک کردم و وقتی مامان برگشت شیوای خرابکار پس از موفقیت در سروسامان دادن به گندکاری با لبخندی ژکوندی که به مامان تحویل دادم کنار کتری وایساده بودم!

- جدیدا" خیلی بداخلاق شدم! نه؟!

-این هفته تصمیم گرفتم هیچ کلاسی از دانشگاه رو نپیچونم البته کلاس زبان و قول نمیدما این کلاس زبان  منم یه وضعی شده که قابل توصیف نیست!

-چرا من ۴ هفتس میخوام برم یه مانتو معمولی واسه یونیم بخرم ولی نمیرم؟!

- پلیز یه گوشی خوب معرفی کنین بهم میخوام گوشیمو عوض کنم گوشی سامسونگ که دوست ندارم از بین نوکیا و اچ تی سی! لمسی باشه! سایزشم نه خیلی کوچیک نه بزرگ! سنگینم ای! همه امکاناتی ام داشته باشه دیگه! مِمُری شم دیگه بالا باشه!

- قول میدم نظرارو به زودی بجوابم

لعنت به..

امشب داشت توو کانال "من و تو" برنامه ی من و تو+ یه کالج توی انگلیس و نشون میداد! یعنی از وقتی اونو دیدم دپ شدم!  یعنی فکر کن من داشتم گوشه گوشه های دانشگاه و که نشون میداد و با یونی خودمون مقایسه میکردم! یونی خودمون حالا هیچی! مثلا" با دانشگاه تهران یا اصفهان! واقعا" دلم سوخت واسه خودمون!

اونا چه امکاناتی برای دانشجوهاشون فراهم میکنن و ما هنوز رضایی ها  بی سیم به دست دنبال شکار یه تار مو از گوشه ی مقنعه هان!(رضایی ها= برمیگرده به یکی از حراستی های دانشگامون که فامیلش رضایی ِ )

چی بگم!

یه حس خاص..

همون رمز!
ادامه نوشته

1 سالگی

یک سالگیت مبارک دختر کوچولوی من

 

 

*با پست جدید و جواب کامنتا برمیگردم.

عیــــــــدتان مبـــــــــارک

روز اخر سال ۸۹ و تموم شدن یه سال دیگه ، حس خوبیه که میبینی اخر ساله و از این که حتی یه تغییر کوچولو توی این سال کردی خوش حال میشی. هرچی خودم و با شیوای سال ۸۸ مقایسه میکنیم یه لبخند رو لبم میاد چون که میبینم من دارم اونی میشم که میخوام! دارم سعیم و میکنم، کم کم...

امسال یه فرق اساسی با سالای پیش برای من داره، امسال من کلی دوست جدید دارم که تک تکشون برام با ارزشن و دوستشون دارم 

عیدتون مبارک همه ی عزیزانم در شیراز، همدان، تبریز،یزد، تهران،ابادان، لاهیجان،مشهد، اصفهان دوستای گلم در ملبورن، دبی،....

در باورم نمیگنجید یه روزی دوستای خوبی از گوشه گوشه ی ایران داشته باشم

خدایا بهترین هارو براشون میخوام

مواظبشون باش

سال خوبی داشته باشین

 

 

4شنبه سوری؟

ادامه نوشته

هفت سین 89

سفره ی  ۷سین ما سال ۱۳۸۹

هرسال سفره ی هفت سین و مامان میچینه! اینقدر سفره ی هفت سین های ما هرسال خوشگله که بعد ۱۳ دلمون نمیاد جمعش کنیم. اینم یه نمونه از سلیقه ی مامان خانوم

حالا ببینیم هفت سین ۹۰ چه شکلی چیده میشه

 یه موضوعی الان مینویسم  اگه دوست داشتین نظرای خودتون رو بنویسین، منم بعدن نظر خودم رو مینویسم

؟ فکر میکنین اواخر دهه ی ۹۰ چه زندگی دارین؟! کجا هستین؟! چرا شرایطی توی زندگیتون تغییر میکنه؟

این سوال رو یکی از اهالی توی وبلاگش پرسیده بود  اگه میخواین میتونین توی یه پست جدا توی وبلاگاتون راجع بهش صحبت کنین اگر هم نه توی نظرات جواب بدین

 *این روزا ۲۴ ساعت هندزفیری تو گوشمه و البوم جدید سیاوش و گوش میدم یادگاری، بیخیال، بن بست، کلافه،..... محشره!!!!!

اهنگ جدید البوم مهرنوشم خیلی نایسه " همیشه کم میارمت"

خلاصه دم سیاوش جون گرم که کلی کیفیدیم با این البوم جدیدش

در اوج ......

میدونی حرص در حد ترکیدن یعنی چی؟!

 

ادامه نوشته

بدون شرح

.........................

..........

.....

انسان وقتی دلش گرفت

از پی تدبیر میرود.

من هم رفتم....

 

......

امروز ترتیب کارهای من:

بیدار شدم(ساعت ۱۱) - رفتم بیرون (ساعت ۱۲)-سوار ماشین شدم -بنزین زدم - کارواش رفتم - پنچر کردم.....

سیر جالبناکی بود!

*خدا لعنت کنه هرچی میخ وسط خیابونه

گارد ویژه

چندروز پیش رفتم امادگاه کتابامو بگیرم دیدم پلیس وایساده سر امادگاه نمیذاره ماشین بره داخل 

خداروشکر مامان باهام بود دیگه من پیاده شدم و مامان با ماشین رفت یه جا کار داشت منم رفتم تو امادگاه دیدم پره ماشین پلیس و اتش نشانی و گارد و .... جلوی هتل شاه عباس وایسادن خلاصه مونده بودم جریان چیه رفتم پایین تو هرکتاب فروشی که میرفتم و کتابامو میگفتم میگفتن تموم کردیم خلاصه دستم مونده تو پوست گردو میترسم برم پاساژ شکری دست دوما هم تموم شده باشه واسه ی ۲شنبه کلی تمرین حسابداری باید حل کنم 

از یکی از بچه ها فهمیدم رئیس جمهور ترکیه اومده اصفهان و هتل شاه عباس 

ولی همینطوری که تو قفسه کتابای رمان و نگاه میکردم(میشه من امادگاه نرم و به رمانا نگاه نندازم؟!)   دیدم مهناز صیدی یه کتاب جدید داده انقدر ذوق کـــــــــــــــــــــــــــــردم خریدمش  ولی مثل کتابای قبلیش قشنگ نبود! ضد حال

از فردا کلاس زبانم شروع میشه میترسم برم سر کلاس ببینم همه پسرن اخه روز ثبت نام اسمم و که تو دفتر وارد کرد دیدم اینایی که اسمشون هست پسرن حالا  نمیدونم دختر هم تو کلاس باشه یا نه

۱.وای حال داد عجیبا! ذوب اهن ۶-۰ نفت ابادان و برد

۲.موش موشیم نمیدونم چش شده!؟جدیدا" همش میخوابه زیاد شیطونی نمیکنه نگرانشــــــــــــــــــم

 

 

روز از نو

هَــــــــــــــــــــــی وایِ من!

این دیگه اصفهانی نبود بروبچ طرفدار بفرمایید شام باید بدونن چیه دیگه

میبینیم از اینکه کمی نمره از این کنکور گرفتین در پوست خود نمیگنجید تا جایی که بعضا" به اسم ما خودشان را نفر اول اعلام کردن! 

جوابای پست قبل  رو قول میدم بجوابم به زودی

-از شنبه ی هفته ی پیش داریم میریم یونی و کلاسارو شروع کردیم.....ولی یه نکته ی جالــــــــــــب!

اگه گفتین؟! نه جونه من فکر کن!!!.......فکر کردی؟!.....ای بابا خوب معلومه دیگه ما از ترم یکی بودن دراومدیم و به عنوان جماعت ترم ۲ شناخته میشیم خداییش فاجعه ایه ترم یکی بودنا

به جز شنبه و ۵شنبه هرروز کلاس دارم....یکشنبه و سه شنبه برنامم خیلی بده ساعت ۱۰ تا ۱۱:۳۰ کلاس دارم بعدش کلاس ندارم تا ساعت ۱۵:۳۰ که کلاس ریاضی ۱ دارم! یعنی ۴ ساعت قشنگ علافیم تو یونییه ۲ساعت تو سلف میشینیم یه ۱ساعت میریم تو مسجد میخوابیم(خواب شیوا هم عبادت است) ولی از اونجایی که تو مسجد نه شوفاژی نه بخاری هیچی پیدا نمیشه و هوا به شدت سرده ما خوابمان نمیبره و با الی و نسیم میشینیم به غیبت! بعد هم با تحمل این سختیها میریم سر کلاس و این کیان دوباره همون ریاضی ترم پیشو درس میده یعنی اسگول میدونی چیه؟! همون!

۵شنبه رفتم اموزشگاه صدر(زبان) و تعیین سطح دادم بهم گفت باید از کتاب ابی اینترچنج شروع کنی! دیگه پریروزم رفتم ثبت نام کردم و از شنبه کلاسم شروع میشه، کلاسش هر روزه از ساعت ۶ تا ۹! یعنی قشنگ کارم دراومده! یعنی میگین من جونه این برنامه سنگین و مخصوصا" یکشنبه و سه شنبه دارم؟! الان من ۲ ماهه لای کتاب زبان باز نکردم کلی کلمه ها یادم رفته اینجاهم ۳ جلسه اول شاگردایی که تته پته کنن و میندازن یه کتاب پایین تر باید تا شنبه بشینم کتاب قرمز و یه دوره بکنم.

کلی در اتاقمان تغییر و تحول دادیم پوستر و که چند وقت پیش زدم سرویس تخت و میز واینامم بعد ۵-۶ سال عوض کردم! خیلی دوســـــــــــــــــــش دارم

جدیدن متوجه شدم که انگار گوش شیطون کر بدنم داره بدون مواد هم دووم میاره!(معتاد خودتی! نت رو میگم) خیلی کم دیگه میام نت گاهی ۲روزم میشه نیام سر نت ولی قبلا" امکان نداشت روزی کمتر از ۳-۴ ساعت پای نت نباشم! خب این خودش خوبه چون دیگه باید حسابی بچسبم به زبان چون این کلاسم ابی و سبز دورش ۳ ماهست بعدشم پس ایج ارو میخونم بعد هم امید به خدا برم برای کلاسای بالاتر....هرچی نت کمتر بیام بهتره!

-از این ترم با نسیم و الی و اذین تصمیم گرفتیم درس بخونیم و جزومون و کامل بنویسیم که اخر ترم در به در دنبال سوری نگردیم که جزوه ازش بگیریم و کپی کنیم و بعدم ۳ساعت بشینیم قسمتایی رو که با خودکار رنگی نوشته و چاپ نشده رو پررنگ کنیم! جلسه ی اول-کلاس زبان خارجه:

استاد داره درس میده و من نسیم با دقت تمام داریم گوش میدیم.

من: نسیم اینا رو بنویسیم یا تو کتاب هست؟!  

نسیم: فکر کنم هست نمیخواد بنویسیمش چیزی نیست که

نیم ساعت بعد:

من درحال خمیازه کشیدن نسیم هم درحال اس ام اس دادن!

من: نسیم داریم گوش میدیم دیگه؟! قرار بود این ترم خوب بخونیم!؟

نسیم: اخه الان یه مسئله مهمه باید جواب اس بدم خودت چرا چرت میزنی؟!

من: خب بعد ۱۰-۱۵ روز تعطیلی که تا دیروقت میخوابیدم صبح زود بیدار شدم خوابم میاد

* جمله ی معروف " از شنبه....." قول میدم دیگه درس بخونم

 

جوابیه

۱. بَلگ: همان برگ است.قاعده ی تبدیل ر به ل (درلهجه ی اصفهانی "ر" معمولا" به "ل" تبدیل میشود)

۲. حسجلال: حاج سید جلال(قاعده ی ادغام بنیادی)

۳.آلاشغال: معرب اشغال بوده، مثال: بیا ناهار بخوریم.  وای نه یه زا آلاشغال خوردم دلم انقلابه!

۴. سِگاسوتا:در اصطلاح به عده ی زیاد گفته می شود،مثال: وای خره نبودی ببینی طرف سِگاسوتاشم اوورده بود!!  یعنی اینکه هرچی ادم داشته برداشته اورده بود!

۵. ز ِرز ِمین: زیرزمین

۶.شبی چراغی:تا قبل از ساعت ۱۲ شب تا وقتی چراغها روشنند!

۷.چُماله:  همون مُچاله ی تهرونی

۸.حج من باقر: حاج محمد باقر

۹:ولحظا: از لحظه میاد! مثال: خِر ندیده همِشا تو کوچا  ولحظا میزَنِد! یعنی همش تو کوچه ها الاف میگرده!

۱۰. بولونی : خمره! گاهی جهت ابراز محبت به دیگران هم به کار میرود! مثال: بولونی پَ کوجای پَ ؟

معادل عبارت "پس کجایی عزیزم؟"  در تهران

۱۱.بَلکی: شاید

۱۲. چرکوندی: همان چرک است که بار تنفر زیادتری دارد. مثال: دِ اره دِ جونم مرگ شده با یه زا لباس چرکوندی اومِده بود!

۱۳.گودالی: چاله و گودال تحقیر شده

۱۴. قیلاگونی:قیر و گونی

۱۵:سُکبریت: چوب کبریت

۱۶.دَمادولا: نزدیکی ها. مثال: لباسای من کو؟ همین دمادولاس

۱۷.ورمالیدند: رفتند. مثال: چوریا ورمالیدند تو سیبه! یعنی جوجه ها داخل بن بست رفتند

۱۸.مادی: جوی اب! در اصفهان مواقعی که از واژه ی مادی استفاده نمی شود از واژه ی جوق یا جوقچی   استفاده میشود!

۱۹.چیویلی: چرکوندی

۲۰: لاماشین: در اصطلاح همان زیر ماشین است. حسن رفت لاماشین یعنی ماشین بهش زد(تصادف کرد)

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱. چَکی لُپ: دهان! مثال: هرچی از چَکی لپش دراومِد نثاری ما کرد!

۲. گرته: پشت و کمر

۳. سکاسینه:سرو سینه باهم! مثال: سکا سینم گرفتس!

۴.سکاصورت:صورت

۵. چَکاچیویل:صورت! مثال: اب از چکاچیویلش  سِرزیرس عامو

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱.کمرم شیت شد: کمرم داغون شد!

۲.سرم بانگس: سرم درد میکنه!

۳. دلم انقلابس: همون تو دلم چمچماله یا وضعیت مزاجیم خوب نیست!

۴.زیرو رو میزنم: نوعی از انقلاب دل که پیشرفت کرده و اعصا مجاور را تحت تاثیر قرار داده.

۵.دلمالش: یه نوع خاصی از حالات نامساعد مزاجی که بیشتر در مواقع ازدواج پیش میاد!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱. الای اکله بگیری: اکله به معنای خوره! یعنی الهی مرض خوره بگیری!

۲.توپ تو شیکمد برد: در مواقعی که فردی زیاد غذا بخورد بکار میرود! از جملات مشابه میتوان "الای کارت بخوری" را نام برد. (کارت همان کارد است)

۳. الای بپکی:الهی بترکی! تقریبا" در هر موقعتی در اصفهان به کار میرود.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱. باخاجه: پدربزرگ یا مادر بزرگ             ۲. بسوره: پدرزن یا پدرشوهر

۳. همریش:باجناق                               ۴.یاد: جاری

۵.خارسو: مادر زن یا مادر شوهر! (خارسو یعنی خار ِ چشم)

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱.دراومد گفت: برگشت گفت     ۲.قو نیمی پرد: خیلی خلوته        ۳.خبریش نیست: چیزی حالیش نیست! اگر از یک اصفهانی بپرسند چه خبر از بازار؟ میگه: خبریش نیست! (مدت جواب ۲ثانیه) دقت شود که مفهومی به ان بزرگی در یه جمله گفته شد! حال اگه از یک تهرانی این سوال پرسیده شود میگوید:    ببین میدونی چیه الان با توجه به سیاست های جهانی و این مالیاتایی که دولت گذاشته و....وضع فروش خوب نیست!(مدت جواب ۵ دقیقه)

۴.را نمیبرد: بلد نیست             ۵.سگسارونس: شلوغه! متضاد قو نیمی پرد!

۶.اغولیاد واغلید؟ : راحت شدی؟!حالا خوب شد؟! مثال: اغولیاد واغلید اینو گفتی؟!(برای بیان دلخوری) 

۷.برادون کشیدن: براتون اماده کردن

۸.جخ هم رسوندند: تازه پیدا کردند! مثال: اقا جلال اینا یه بچه هم رسوندند

۹.هوا کیفس:هوا ابریه. (کیف هما کیپ فرنگیه)

۱۰.آ یکی اونم: از این گذشته. مثال: ا یکی اونم، مثلا" ایشون برا ما چیکار کردن؟!

۱۱. چه خبر اتر؟! : یعنی همون چه خبر.

۱۲. دِ آره دِ : آره دیگه

۱۳.سک نزن: ناخنک نزن، فضولی نکن

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱. گلی درخت:بالای درخت     ۲. گلی کوچا: در کوچه ها،ولگردی      ۳.گلی هم:در همو برهم

 

 

" این نوشته فقط برای هدیه دادن لبخندی به شماست زیرا لبخند راه ورود به قلبهاست

                                                                        سلمان صباحی،بهمن  ۱۳۸۷ "

امتحان ادبیات اصفهانی

                                                       به نام خدا

                   امتحان کارشناسی ارشد ناپیوسته در رشته ی زبان و ادبیات اصفهانی

                                           به همراه کلید حل سوالات

۱.کلمات زیر را معنی کنید.

۱. بَلگ         ۲.حَسِجلال          ۳. آلاشغال         ۴. سِگاسوتا        ۵. ز ِرز ِ مین    ۶. شبی چراغی

۷. چُماله       ۸. حج مَن باقر      ۹. ولَحظا           ۱۰.بولونی          ۱۱. بَلکی        ۱۲.چرکوندی

۱۳.گودالی    ۱۴.قیلاگونی        ۱۵.سُکبریت        ۱۶.دَمادولا          ۱۷.وَرمالیدند    ۱۸. مادی 

۱۹. چیویلی   ۲۰.لاماشین

۲. اعضای زیر کدام یک از اعضای بدن انسانند؟

۱. چَکی لُپ    ۲.گ ُرته            ۳.سَکاسینه        ۴.سَکاصورت       ۵.گیسی        ۶.چَکاچیویل

۳.امراض بیرونی و درونی زیر کدامند؟!

۱.کمرم شیت شد        ۲.سرم بَنگِس       ۳.دلم انقلاب ِس        ۴. زیر و رو میز ِنَم

۵.دلمالِش                  

۴.جملات دعایی زیر را معنا کنید.

۱. اِلای آکِله بگیری        ۲.توپ تو شیکَمِد ب ِر ِد!      ۳. اِلای بُپُکی

۵.نسبت خانوداگی افراد زیر را مشخص کنید.

۱.باخاجه        ۲.بُسوره      ۳.همریش      ۴.یاد      ۵.خارسو

۶. اصطلاحات زیر را معنی کنید.

۱. دراومِد گفت      ۲.قو نیمی پ ِر ِد!     ۳. خَب ِ ر ِش نیست          ۴.را نیمی ب ِر ِد

۵.سِگسارونِس      ۶.آغولیاد واغلید؟      ۷.برادون کشیدن               ۸.جَخ هم رسوندَند

۹.هوا کیفِس         ۱۰. آ یکی اونم        ۱۱.چه خَبِ ر  اَتِر؟!             ۱۲. د ِ آره د ِ

۱۳. سُک نَز ِن    

۷. معنای کلمه ی گِلی را در هر ترکیب بنویسید.

۱. گِلی دِرَخت   ۲. گِلی کوچا     ۳. گِلی هم   

------------------------------------------------------------------------------------------------

خب دوستان ببینم کی بیشترین جوابای درست و میگه

جوابارو چند روز دیگه میذارم

تهران - ارتباط مستقیم

الان ما با پرووگیه تمام از پسر همسایه طبقه ی بالا رمز ای دی اس ال اشون رو کش رفتیم و الان به نت وصل شدیم

-امشب وقتی اومدم خونه ی مامان بزرگم اینا ، یه حس عجیبی داشتم! وقتی دیدم بابابزرگم مثل قبل نمیتونه بیاد جلوی در و نذاره من پام و بذارم توی خونه و بغلم کنه و چند تا "ماچ" سفت از لپام بکنه که مثل همیشه شاکی بشم. وقتی دیدمش که رنگ و رو نداره به زحمت میخواد خودش و سرحال نشون بده، امشب مثل دفعه های پیش که روبه روم می شست و نگام میکرد و قربون صدقه ام میرفت و من کلافه میشدم نبود! امشب همینطور به میز یا روبه رو خیره میشد و میرفت تو فکر! هر از گاهی هم از درد دستاش ناله میکرد! دیگه توان نشستن هم نداره، به خاطر ما تا ۱۱ نشست و بعد رفت که بخوابه! واکر رو از اتاق براش اوردیم ولی جونه این که واکر و بلند کنه و بذاره جلوتر و نداره! تا همین یه ربع پیش از درد تو خواب ناله میکرد، دیگه مامان بزرگم یه نصف مسکن دیگه بهش داد که اروم تر بشه مامانمم رفت تو اتاق و یه خورده دستاشو ماساژ داد که دردش کم بشه، منم....رفت تو اتاق بغلی و رو رختخوابم نشستم و همینطور که صدای ناله شونو میشنیدم بغض کردم! یاد خیلی سال پیش افتادم! یاد اون سال ها که من ۵-۶ ساله بودم و نصف شب هوس نون برشته و پنیر میکردم و میدویدم توی اتاق بابایی و بیدارش میکردم و میگفتم بابایی من نون پنیر میخوام، بابایی هم بغلم میکرد ومیرفتیم تو اشپزخونه نون برشته ی ویتانا و پنیر و برمیداشتیم و میرفتیم تو سالن و برام نون و تیکه های کوچیک میکرد و پنیر میمالید روش میداد من بخورم! چقدر خوشمزه بود! هنوزم مزش یادمه! الانم که دارم اینارو مینویسم یاد اون دوران افتادم و دارم با صدای ناله های بابایی گریه میکنم! غزل یادشه! یادته غزل؟! بابایی برامون قصه ی ما ۳تا نوه رو میگفت؟ یادته میرفتیم پارک دایناسور؟! یادته تو حیاط با سوژا و ساینا دوچرخه بازی میکردیم؟!

حالا نه سوژا و ساینا هستن ، نه بابایی رو پا ست، نه دیگه میشه بریم دوچرخه سواری.

خدایا خودت به بابایی ارامش بده هرجور که میدونی

یه روز ِ خوب

۱.امروز رفتم خونه فازی و ریکی و کلی خوش گذشت بهمون کلی عکس گرفتیـــــــــــــــــم با دوربین داداششون یه دوربینه باحالی بود! ادم عکس میگیره با دوربین درست بگیره من که میرم یه دوربین خوب میگیرم دیگه این دوربین خودم به نظرم به درد نمیخوره 

۲. استپ اپ ۳ (step up 3) اومده! خیلی ماهـــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!!!!!!!!! حتما" ببینین!!

۳.دست فرمونم دیگه خوب شده خداروشکر،مادرجان. با ارامش کنارمان میشینند!

۴. معدل این ترممان عالیییییی!!!! شد! خب ترم اول بودیم تا بیاد اخلاق استادا و اوضاع دانشگاه بیاد دستمون طول میکشید دیگه ایشالله این ترم جبران میکنیم! البته نمیخوام این ترم زیاد واحد بردارم فکر کنم ۱۶ بیشتر برندارم چون میخوام بیشتر وقتم و بذارم برای زبان.

۵. ۱شنبه دارم میرم تهران وقت دکتر چشم پزشک دارم میخوام برم ببینم چی میگه واسه لیزیک!

۶. قهوه ی تلخ بی مزه شده البته به جز قسمت ۳۶اش عاشق قبله ی عالمم! خیلی نازههههه

۷.دیشب تا صبح بارون اومد امروز بعدازظهر ام اومد. خدایا شکرت!

۸. زیبا منتظرتم دختر! کجایی؟!

 

 

اندر احوالات مادربزرگ!

چند روز پیش ظهر خونه ی مامان بزرگم اینا ناهار دعوت بودیم! جاتون خالی بریون(بریان) داشتن

طبق معموله همیشه وقتی میریم خونه مامان بزرگم همش از دستشون میخندیم! مثلا" داریم حرف میزنیم همه ،ساکتن و گوش میدن بعد یهو وسط حرفا برمیگردن میگن: من خوشگلم؟!

حالا ما: !!!!!!! اوایل نمیدونستیم یعنی چی این حرفشون که بعد عمه ام توضیح داد که اره، مامان جان بعد از ظهرا میشینن عمو پورنگ میبینن و بعضی وقتا یه مردست که عینک میزنه و میاد میگه من خوشگلم؟! حالا مامان جان هم یاد گرفتن و میگن هی  

همون روز میخواستن ببخشید گلاب به روتون برن دستشویی چون نمیتونن خوب راه برن من بلند شدم دستشونو گرفتم ،دستشویی ته سالونه بابام به پسر عمم یه چیزی گفت یهو مامان جان برگشت پشت سرشو نگاه کرد و گفت: کیــــه؟!

حالا من دست گرفتم هی میگفتم کیــــــــــــــــــــــــــــــه کیــــــــــــــــــــــــــه! دیگه مرده بودیم از خنده!

مامان جان هم مونده بود ما واسه چی میخندیم!

-قدیما مامان بزرگم از این ساعت دیواریا ی اونگ دار داشتن چند سال پیش که اومدن این خونه ی جدید دیگه معلوم نشد این ساعت کجا رفت! هر سری که مارو میبینن بِلا استثنا میپرسن این ساعت قدیمیه من کو!؟ حالا بابام میگه شاید دسته م....ِ(عموم)میگن نـــــــــــــــه حالا بابام یکی یکی اسم میبره عمه هام و  میگه دختر عمه های خودشو میگه قبول نمیکنن  ماهم میخندیم اخر سر میگن نه محمد دسته خودته! بیچاره بابام 

!!!!!!

خرنامه

یه قسمتایی از این کتابو میذارم که اگه دوست داشتین بخرین و از خوندن کتابش لذت ببرین

نویسنده اش که به نوعی میشه گفت این کتاب و از کتاب دیگه برداشت کرده و نوشته "محمدحسن خان اعتماد السلطنه" به کوشش: علی دهباشی

خدمت سرور مهر گستر خودم اقا میرزا جعفر                                                                               ای مخدوم عزیز من! از ان التفات و تئجه که همیشه نسبت به این خادم بارکش و اردت کیش خود داشتید ممنونم! لیکن به نوع ما که جماعت خران هستیم به طور حقارت نظر فرموده ،حیوان بی شعور و از شعار تربیت دور تصور می کردید. برای اینکه جنابعالی را به درستی از عالم و روزگار خران اگاهی باشد، لازم دیدم این رساله را ترتیب نموده به حضور عالی تقدیم کنم!

موضوع این لایحه سرگذشت و وقایع زندگانی این مخلص بارکش است. بعد از مطالعه به جنابعالی معلوم خواهد شد که ما نره خران و ماده خران و کره خران چگونه طرف صدمه و زحمت غیرمنصفانه ی نوع بشر و همجنسان جنابعالی هستیم. همیچنین خواهید دانست که ماطایفه ی درازگوشان زا از مقامات صورت و معنی چه  بهره ها، و در ذوق و اراک چه رتبه هاست. ضمنا" بر خاطر دقیق جمابعالی معلوم خواهد شد که در روزگار جوانی چنانکه افتد و دانی ،چگونه  این حقیر مستمند هواپرست و زبر دست بوده،از شرارت نقس و متابعت هوس چه بدبختی و نکبت دیدم. لاجرم به سرانگشت تقدیر گوشمالیها گرفتم و به صراط مستقیم هدایت شدم.

بلی اقا جان! شور جوانی که با جهل و نادانی مرکب است در نوع بشر یا خر چندان دوام دارد که گرد پیری بر سر بنشیند، و فترات کهولت در قوا اثر کند. انگاه دور ناتوانی و افسوس به روزگار جوانی است! طبعا" در رفتاد و کردار تعدیل می شود،در غم بی التی افسرده میمانیم و همت میگماریم که به سلامت نفس و سعادت شخص شهره شویم و عذر ایام گذشته بگوئیم : چنانکه مخلص بارکش به پای بردم!

دیگر نه جنابعالی و نه انخا که شرح حال مرا مطالعه خواهند نمود ،نخواهتد فرمود: احمق مثل خر، نفهم مثل خر، تنبل مثل خر، بلکه خواهند سرود: عاقل مثل خر،عالم چون خر، مطیع چون خر، کارکن مثل خر، عرعرعر.....

-خواستم تیکه های دیگه ای از این کتابم بذارم ولی گفتم خودتون بخونین جذاب تره. کتاب جالبیه فکر کنم از خوندنش لذت ببرین.

:(

سلام عرض شد

امروز روز اول رانندگی در شهر رو تجربه کردیم با ماشین خودمان! وای چه حالی داد! البته مادر جان هرازگاهی زهرمان میکردن یعنی خدا بخواد مجازاتت کنه میفرستت که اصفهان رانندگی کنی! به خدا مردم از استرس! مامانمم کنار دستم نشسته بود میخواست نشون بده خونسرده ها ولی نمیتونست صدای نفس نفس زدناش معلوم بود استرس داره! حرفم که میزد صداش میلرزیدقفونش برم که اینقدر از دست من حرص میخوره خب اخه هی هولم میکرد مثلا" میگفت اینجا وایسا من برم از این مغازه خرید کنم میومدم وایسم یهو داد میزد الان می مالی! خب هول میکنه ادم میگم مامان هواسم هست ! میگه نه نگفته بودم مالیده بودی! البته بماند که ۲-۳ جا واقعا" نزدیک بود کار دست خودم بدما خب چیکار کنم بسکی این ملت مثل گاری سوارا رانندگی میکنن! اه! تنها حرکتی که امروز عمرا" نتونستم انجام بدم راه گرفتن از سمت چپ به راست یا از راست به چپ بود وای خیلی سخته من نمیتونمیعنی راهنما میزدم که از لاین ۳ بیام لاین ۱ بعد ماشینا راه نمیدادن منم میترسیدم هی برم تو دلشون تا راه بدن! واسه همین کلی مسیرمونو دور میزدم تا از راه اصلی و مستقیم برم خیلی اینکار سخته به خدا! این مامانم هی هول بودم من میدیدمش بدتر هول میکردم

صاحب قبلی ماشین یک فرد فوق العاده کثیف و سیگاری بوده که ماشین و میدیدی به این مشخصاتش که من گفتم پی میبردی! ماشین و از شدت کثیفی نمیشد نگاش کرد توشم که دیگه هیچی بوی گند سیگار دیگه بردیم کارواش و حالا تمیز شد فقط هنوز مقدارکی بو سیگار میده! که رفتم از سوپر خوش بو کننده ماشین یه ۲-۳ تا گرفتم و گذاشتم که این بو سیگارا بره

مامانم بیچاره رسیدیم دمه خونه یک نفس عمیقی کشید که مردم از خنده گفتم مامان دفعه بعد اینجوری بیای کنار من بشینی بخدا دووم نمیاری که یه قرص قلبی چیزی بیار با خودت خب

دیروز یه پستر خریده بودم از فروشگاهش اومدن واسم نصب کردن خیلی نازه حالا بعد عکسشو میذارم ببینین.

امتحانا هم به حول و قوه ی الهی خلاصید!

-دارم یه کتاب میخونم به اسم "خرنامه"  حالا بعد میام در موردش مینویسمکتاب بامزه ایه

-تربیت بدنی به من داده ۱۴:۵۰ اخه به کی بگم این دردو زن احمق! اخه من به کی بگم اقتصادم شده ۱۸ و تربیت بدنیم ۱۴:۵۰! اصلا" این از اولش با من لج بود! نامرد! بی معرفت! حلالش نمیکنم

می دونستم

                                    خوشحــــــــــــــــــــــــــــــــالم

خیلی خیلی خیلی!

مرسی بابای خوبم! مرسی که به فکرمی! مرسی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وای دارم میمیرم از ذوق

                              بابا یه ۲۰۶ سفیــــــــــــد خریده واسم

                             بزن اون کف خوشگلــــــــــــــــــــــــرو

                 البته بابام از ترس اینکه ماشین مامان و نزنم داغون کنم 

                اینو خرید نه شوخی میکنم بابای مهلبونم 

               حالا من همیشه ۲۰۶ سفیدارو مسخره میکردم میگفتم تخم مرغ

             تلاونگه! حالا یکیش گیر خودم اومد مهم نیست پولای مبارک رو

              جمع میکنیم چندوقت دیگه یه مشکی خوشگل میپاشیم رو ماشین

                                                       

 

ممنون...

 

                              داره بــــــــــــــــرف میـــــــــــــــاد.......

 

                  فردا ساعت ۱۰:۳۰ امتحان ادبیات دارم و ۳شنبه هم جامعه شناسی

                 اخرین امتحانم الحمدالله! یعنی تو چی فکر میکنی؟! فکر میکنی

                  الان یعنی ۱۰ دقیقه به ۱۲ شب من ادبیات چیزی خونده باشم!؟ نه!؟

                 جونه من؟! دریغ از یک کلمه! ۴روز وقت دادن واسه ادبیات خوندن ولی

                 فازی ۲تا رمان داده بود که دیگه کار ماهم در اومد از عصر تاحالا هم

                 مشغول متر کردن سالن و اتاق ها و تست نرمی مبل های توی سالن

                و هله هوله خوردن که خدایی نکرده یه وقت معده ی مبارک از گشنگی

                صدای قار و قورش نیاد و اینا! بله! حالا میخواهیم تا ۱ساعت دیگه سر و

                ته این ادبیات و هم بیاریم! شبتان برفی

               یک ربع بعد: نه واقعا" خدارو خوش میاد من فردا صبح تو این برف و بارون و

              سرما و یخبندون با این اتوبوسای دربه داغونه ایران پیما برم دانشگاه که این

              اتوبوسای عتیقه هم زرتی لیز بخورن و من در انفوان جوانی شهید بشم؟!

             نه واقعا" درسته؟! خب این مسئول چرا به فکر ما جوونا نیستن؟! جونه ما مهم

              نیست؟! خب یه فردا رو تعطیل کنن به جایی بر نمیخوره که تازه دعاگوشونم

              هستیم!

 

            *گاهی فکر میکنم زیادی مهربونم! یه خورده زیادی! تصورتون از شیوای خشن

              چیه؟!!!!

:-&

اصلا"""""""""" نمی خــــــــــــــــــــــــــوام

قرار بود امروز مهسا که کلاس زبان داره من رانندگی کنم و با مامانم بریم برسونیمش! ۴:۱۵ که از اتاق اومدم بیرون دیدم نیستن از بابا پرسیدم مامان کو گفت: مهسا رو برد کلاس!

یعنی داشتم میترکیدم تا مامانم اومد اینجوری----->مگه قرار نبود امروز من بشینم؟! مامان: اخه مامان دیر حاضر میشی و فس میزنی من به امید تو باشم نصف کارام میمونه حالا برگشتن با هم میریم

منم گفتم: لازم نکرده ! نمیام درس دارمقهر

 ۲۰:۳۰ نوشت: اصلا" ما جرات نداریم قهر کنیم و مثلا" نشون بدیم از یه چی ناراحتیم تازه بدهکارم شدم! ای خدا ! به جای اینکه من بدهکار باشم و ناراحت، مامانم تا دید یه خورده قیافه گرفتم و سرسنگین جوابشو میدم اونم اخماشو کرد تو هم و محل نمیذاره! تو این خونه ادم جرات نداره قهر از خودش در کنه! والا! فکر کنم اخرشم خودم باید برم خدمت مادرجان و بگم مادر عزیز بنده غلط کردم ناراحت شدم شما به بزرگواری خودتون منو ببخشین قول میدم دیگه این حرکت زشت قهرکردن و انجام ندم!د گفتیم حالا مامان میاد یه خورده نازمونو میکشه و میگه اصلا" از فردا هرجا خواستم برم تو بشین پشت ماشین ولی دیدیم خیــــــــــــــــــر....خب همینکارا رو میکنن که جوونا دنبال محبت یه جای دیگه میگردن

پوووووووووووووووف! چی بگم!

پیژامه ای به رنگ فسفری

یه شلوار توخونه ای دارم پروژه ایه واسه خودش! (همون پیژامه ی خودمون!) شلوار دم مچ پا تنگه ولی قسمتی که زانو زده میشه قلوه ای جا انداخته و رنگشم سبــــــــز رنگ صورت این -------->

خیلی شلوار تابلو و داغونیه ولی خیلی باهاش راحتم! دلم نمیاد بندازمش دور

حالا امروز ۲تا از دوستای خواهر جان از صبح تشریف اوردن اینجا تا همین الان که من دارم اپ میکنم اینجا هستن خب من که این شلوار ضایع پام، تنبلیمم میاد عوضش کنم پس نتیجه اینکه از صبح تاحالا از اتاقم در نیومد که اینا نبیننم با این شلوار آبروم بره خب خسته شدم! اه! از صبح تاحالا تو اتاقم دق کردم دیگه ۲روز هم بود حمام نرفته بودیم و موهایمان افتضاح گره گوری که این هم دلیل دیگه ای واسه مخفی شدن من بلاخره نیم ساعت پیش تشریف بردیم شپش زدایی(به قول فازی) و الان با شلواری بهتر و موهای تمیز تر همچنان در اتاق تشریف داریم اخه یه معلم هندسه اومده که براشون رفع اشکال کنه فردا صبح امتحان دارن حالا این معلم ای که اینجاست ۳-۴ سال پیش یه ۴-۵ جلسه اومد و با من هندسه کار کرد! حالا من اگه بخوام برم بیرون منو میبینه و منم حال اینکه بلوز استین بلند بپوشم و روسری سر کنم ندارم! خلاصه: هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم!

--وقتی تو سرویس بشینی و یه عوضی بیاد کنارت و تو تموم طول راه عذاب بکشی جوری که نزدیکه با شیشه و دیواره ی اتوبوس یکی بشی،بدتر از اون نتونی چیزی بگی که ابرو ریزی بشه و فقط چشم غره بری که "یارو! خودت رو جمع کن!" اونوقته که میفهمی شعور ربطی به سواد و تحصیلات نداره!

حساب

امتحان، امتحان،امتحان!

دارم دیوونه میشم!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حسابداری هیچی بلد نیستم دیروز زنگیدم به ارزو بیاد یادم بده، خیلی سخته!!!!!! البته ....به کسی نگیا....از اول ترم سر کلاس یه دقیقه هم درس گوش ندادم یعنی فکر کن من تا اخر شب وقت دارم که اینا رو یاد بگیرم چــــــــــــــرت+پـــــــــــــــــرت=حسابداری

 *دکلمه ای که گذاشتم و گوش کنین!

۳شنبه نوشت: گند زدم امتحانو یعنی من مدیریت و که قطع امید کرده بودم ازش و خوب دادم ولی این حسابداری کوفتی رو.......

نامردا هیچکدوم تقلب ندادنبه درک! حالا پس فردا که امتحانه زبانه و همشون مثل ....تو گل موندن عمرا" من تقلب بدم بهشون! اه اه! حالا یه ذره درس خونده بودن! خیلی نخاله....!

-پسرعمه ام که المان بود یه ۳هفته اومده بود ایران فردا شبم داره میره دوباره! مامانم اینا شام اونجا دعوت بودن و خلاصه منم نشستم سبک سنگین کردم و به بهونه ی اینکه احسان(یکی از پسرعمه هام) حسابداری بلده و من اشکالامو ازش بپرسم رفتم اونجا! وای خدا چقدر از دست این مامان بزرگم میخندیم! حالا یه سری تعریف میکنم از کاراشون! اخه الزایمر گرفتن هی یه سری سوالارو می پرسن! جالبه الزایمرشونم فقط واسه افرادو ایناستا مثلا" عید که میشه همه بعد سال تحویل میریم اونجا مامان بزرگم شروع میکنه به ترتیب به نوه ها و نتیجه ها عیدی میده اونوقت ما یه دور که گرفتیم یه خورده بعد که ازش گذشت میگیم مامان جان به من عیدی ندادینا؟! یه خورده برمیگرده نگامون میکنه و فکر میکنه و میگه: نخیـــــــــــــــــــر به تو که دادم! بعد همه میریزیم سرشون میگیم عیدی ندادین به ما که گیج بشن ولی ماشالله حواسشون جمعه! خلاصه دیشب درس----->......

-راستی گفتم گواهینامم اومد؟ ولی چه فایده مثل اینکه قسمت نیست من رانندگی کنم چون تا بود ۱ماه و نیم هرروز از مامانم میپرسیدم گواهینامم اومد یا نه خالا ۱ماه و نیمم باید هی بپرسم پلاک اومد یا نه! حالا از شانس ما تا گواهینامم اومد مامانم باید ماشینشو عوض کنه و من بی ماشین بشم! ماشینه بابامم که هیچی عمرا" بده دست من! حالا بابامم بده من عمرا" بتونم از پسش بر بیام!

اصفهان طرح زوج و فرد شد! یارانه بنزین هم که برداشته شد! ماشین هم که نیست!

                                               رانندگی بی رانندگی

م.....ن

غزل نزدیکای ۲ میرسه اصفهان! با اتوبوس اومده!

.........................نمیدونم! یه مدت نمیام! شاید تا اخر امتحانا شاید کمتر شاید بیشتر! هروقت از این حال و هوا در اومدم.

 

من و روزهام

۱. همچنان دوران نقاهت سرماخوردگی طی میشه

۲.Reading a Book امتحانا یکی پس از دیگری گرفته میشه! ما هم که:

۳.

۴. Night

خمیازهواضح صحبت کردم دیگه! خب جوری دیگه حسش نبود! حوصله نت ام نیست! سعی میکنم بیام مرتب سر بزنم بهتون، یلداتون پیش پیش مبـــــــــــارک! یکی که برنامه نداره شب یلدا بیاد پیشه ما دوره هم باشیم!feeling beat up

بعدا" نوشت: دیروز رفته بودم دبیرخانه ی یونی و بعد که برگشتم سر میدونه که به سمت بالا بریم دانشکدمونه! میخواستم از میدون رد بشم و برم اون طرف! یه پرایده وایساده بود اون وسط و دورو بر و نگاه میکرد! خانوم هم بود! من یه نگاه بهش کردم که بیا برو نرفت بعد من رد شدم! وسط میدون داشتم میرفتم یهو پاشو گذاشت رو گاز و با چه سرعتی اومد! حالا من فکر کردم داره اذیت میکنه و میخواد از کنارم رد بشه و بره! ولی دیدم نــــــــــــــه! یعنی دیدم شوخی سرش نمیشه الان میزنه بهم پرتم میکنه اونور! فقط تا جایی که میتونستم پریدم اونطرف با اینحال محکم سپر ماشینش خورد تو پای چپم! سکته کردم! شیشه رو خانوم لطف کردن پایین دادن میگم خانوم چخبرته نمیبینی دارم رد میشم؟! میگه: خانوم شما هم حواست به گوشیت بود! میگم: چه ربطی داره؟! من نگاتون کردم و دیدین که دارم رد میشم.....! بعد همینطور که لخ لخ ادامس میخورد واسه من برگشته میگه حالا چیزیتون شد؟!

منم:......خوش اومدین!

گازش و گرفت و رفت! احمق! عین خیالش نبود! دیشب از پادرد خوابم نمی برد! از این لجم گرفت که به جایه این که یه عذر خواهی کنه طلب کارم بود!

حالــــــــــ

حالم خوب نیستسرما خوردم! سردرد و عطسه و گلو درد!

از دیروز تاحالا که مامانم گفته میخوایم پس فردا بریم چادگون عزا گرفتم! عصبانی شدم بدجور! حالا بگو تا کی!! از ۳ شنبه تا جمعه یعنی دارم می ترکمممممممممممممما! نمیخوام برم!!!!!!!!!!! نمیخوام! تازه مهمونم قرار بیاد! یعنی بیرونم که هوا سرده نمیشه رفت همش باید بشینیم تو ویلا منم که شنبه ۲تا امتحان دارم!  اصلا" حوصله شلوغ پلوغی ندارم از الان که خط و نشون کشیدم فردا عصر میریم ۵شنبه صبحم برمیگردیمولی کو گوش شنوا............من ۵شنبه برنگردیم سگ اخلاق میشم ناجور! اونجا که نمیشه درس خوند این ۲تا امتحان و خراب کنم دیگه هیچی! نمیشه هم نرم اگه نرم خب ۲-۳ روز تنها دق میکنم!